BEING WITH YOU EP 4


ss501_story

 

ب.ب:چند بار بهت گفتم وسط حرف من نپر؟دفعه بعد ببینم کسی وسط حرف من بپره به سرنوشت گوشای این خلو چل دچار میشه(هه هه)
کیانا:اهه بابابزرگ!بعدشم شما فکر نمی کنید که گوش غضروفه اینطوری فشارش می دید خترناکه ها!

ب.ب:برام مهم نیس!درهرحال من برم پایین شما هم میشینید اینجا و به تعریفای نوه ی گلم گوش می کنید!

مونا:چشم خیله خوب کیانا جون بیا بشین اینجا بغل خودم!

کیانا:ایش نمی خوام خوب اگه می خوای بشنوید بدویید که من می خوام برم منتظرمم

سمیرا:تعریف کن ما همه سرتا پا گوشیم!

فلش بک(یک سال قبل بعد از شب خودکشی):

داشتم تو حیاط راه می رفتم که یهو یکی از پشت کوبید بهم!

عاطفه:به به می بینم که هنوز زنده ای

کیانا:نه خیر قرار بود که الان مرده باشم ولی یه یارو فوضول!

"یارو کیلو چنده؟گفتم که فرشته نجات

کیانا:هی تو اینجا چی کار می کنی از دیشب تا حالا تغیبم کردی؟

"غلتای زیادی!یک اینکی من یه فرشته نجاتم!دو نه خیر با اجازت اینجا یه دانشگاست و بنده هم اینجا به همراه شوهر خواهرای جناب در هر تحصیلم!

کیانا:نه بابا؟!اهان اونوقت تو تو بخشه عقب مونده ها به قول خودت تحصیل می کنی؟

"برو بابا هیون جونگ گفت خود درگیری داریا!در هرحال من پارک جونگ مینم فرشته ی نجات!تو هم که کیانا خود درگیر وشما؟و به عاطفه که تا اون موقع هاجو واج داشت اون دوتا رو نگاه می کرد اشاره کرد

عاطفه:اوه من عاطفم دوست کیانا

جونگ مین:یه سوال شما چطوری این خوددرگیرو تحمل می کنید؟

کیانا:قبل از اینکه جواب بده منم یه سوال ازت بپرسم؟

جونگ مین:بپرس ببینم خود درگیر

کیانا:خودتی!سوالم:ببینم شما همیشه عادت دارید که تو کار بقیه دخالت کنید؟

جونگ مین:اوه خدای من تو چی باادب شدی؟جواب سوال:نه خیر ولی نمی دونم چرا همش دوست دارم تو کار خوددرگیرا دخالت کنم!

عاطفه:خوب دیگه بهتره که ما بریم و از اشناییتون خوشبختم!فعلا باااااای

زمان حال:

کیو:پس اون روزا که جونگ مین یهو غیبش می زده می یوده پیش شما؟

کیانا:اوهوم ولی خیلی وقتا که با شما می یومد!

یونگ سنگ:و خیلی وقتا هم تنها!

کیانا:مهم نیس اگه می خوای وسط حرفم بپرید من وقت ندارم و اگه هم نمی خوای که گوش کنی......

هیون:وای خدا اینو با یه من عسلم نمی شه خورد باشه تعریفتو بکن

فلش بک:

روزا و هفته ها از اون ماجرا می گذشت و جونگ مین بیشتر وقتا می یومدو منو کلی حرص می داد بعدم می رفت!اولاش دلم می خواست که بگیرم بکشمش ولی بعد از یه مدت اگه یه روز نمی یومد کلی دلم براش تنگ می شد

کیانا:عاطفه پس چرا این پسره نمی یاد؟
عاطفه:کی ببینم نکنه جونگ مین و می گی؟

کیانا:نه پ خرزو خان می گم!

عاطفه:ببینم مگه تو از اون پسره بدت نمی یومد؟

کیانا:خوب چرا!حالا که چی؟

عاطفه:هی چی فقط ورژن جدید تنفر هم دیدم!دختره از پسره بدش می یاد بعد چشم انتظاره اومدن پسرس!عجب ببینم نکنه تو از جونگ مین داره خوشت میاد؟!

"کی از جونگ مین داره خوشش می یاد؟!

 


نظرات شما عزیزان:

mehrdad
ساعت17:38---18 فروردين 1391
سلام. مطالب وبلاگ عالی بود

راستی لینکت کردم.توهم منو با عنوان مرجعی برای سرگرمی شما لینک کن

لینکم کردی خبرم کن. در پناه حقپاسخ:لینکت کردم


مهرداد
ساعت18:21---9 فروردين 1391
عزیزم شما تو ویلاگ من لینک شدی.لطفا منو با عنوان مرجعی برای سرگرمی شما بلینک.
پاسخ:لینکت کردم


مهرداد
ساعت15:02---9 فروردين 1391
کیانا لینکت کردم.تو هم منو با عنوان مرجعی برای سرگرمی شما لینک کن.منتظرم.پاسخ:فکر کنم ادرس رو اشتباه زدی!!یه امتحان کن

زهرا خانمی
ساعت10:27---9 فروردين 1391
مرسی عزیزم از نظرت لینکت کردم منو بلینک
پاسخ:لینکت کردم!!


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:,ساعت 1:5 توسط sharin| |


Power By: LoxBlog.Com